خرید از سراسر دنیا

مطالب پیشنهادی از سراسر وب

» چه کسانی را از زندگیمان حذف کنیم

چه کسانی را از زندگیمان حذف کنیم

بسم الله الرحمن الرحیم

همراهان ارم بلاگ سلام

دیروز توی مترو نشسته و منتظر بودم قطار بیاد و سوار بشم و برم خونه .

چگونه رشد مو را افزایش دهیم؟ مطلب مرتبط چگونه رشد مو را افزایش دهیم؟

ساعت ۱۶:۵۵ دقیقه قطار ایستگاه میدان احسان شیراز از راه می رسید ، عجله نداشتم ، کارامو انجام داده بودم و خیالم راحت بود که وقتی می رسم خونه همچی مرتب و منظم هست. پس با همون خیال راحت کتاب کمالگرایی رو که تازه خریده بودمش رو باز کردم و مشغول مطالعه شدم ، قطار که رسید سوار شدم ، دوتا خانم جوان هم رو به روم نشستن ، معلوم بود رفیق بودن ، با هم میگفتن و ریز ریز می‌خندیدن .

قطار حرکت کرد ، کم کم از خنده های دو دختر جوان کاسته شد ، حالا داشتن کمی جدی صحبت می کردن ، از آینده صحبت می کردن ، از وضعیتی که داشتن صحبت می کردن ، از خواستگاراشون و خلاصه از هر دری صحبت می کردن .

یکیشون ناگهان شروع کرد از اهدافش و از کارهایی که به تازگی شروع به انجامش کرده بود ، با ذوق و شوق صحبت می کرد. از کارهای کوچکی که قصد داشت در آینده آنها را گسترش بده و ... . رفیقش ساکت نشسته بود و به حرفاش گوش می داد و وقتی حرفاش تموم شد با کمی ترش رویی اول مقداری رفیقش رو تشویق کرد ولی کم کم شروع کرد با آوردن دلایلی که کاملا منطقی هم نبودند انرژی منفی دادن از شرایط اقتصادی ، از نبود شغل از شرایط محیطی از محدودیت ها و از همه چیز گفت و انقدر گفت تا ناامیدی در چهره دوستش نمایان شد .

قطار به ایستگاه امام حسین رسید و من پیاده شدم ، کتابم را که تنها یک صفحه از آن را خوانده بودم را در کیفم گذاشتم و به طرف خانه حرکت کردم ، باید کمی خرید می کردم و کمی هم پیاده روی می کردم.

از پله های ایستگاه مترو که بالا می رفتم ، چند پسر نوجوان جلوی من بلند بلند می خندیدند و با هم یکی از رفیق هایشان را مسخره می کردند ، ظاهراً داشتند می رفتند گیم نت 

یکی از پسرها گفت ، زارعی مثل دخترهاست ، تو خونه می نشیند و درس می خواند.

یکی دیگه از پسرها فحشی نثار زارعی بیچاره کرد و دیگری خندید .

گوشیم زنگ خورد ، خانم داوری ، مدیر صندوق داران فروشگاه بود ، ۶ماهی می شد که حتی یک پیام نداده بود و آخرین باری که تماس گرفته بود میخواست که کمی پول به او قرض دهم، بعد از کلی خوش و بش و احوال پرسی ، حالا هم معلوم شد که میخواهد ضامنش بشوم ، بعد از اینکه به او گفتم ضامن کس دیگری هستم ، بی رمق تشکری کرد و خداحافظی کرد.

وارد سوپر مارکت که شدم ، رفتم سمت قفسه کنسروها ، چیزهایی که لازم داشتم را برداشتم ، دو پسر جوان اول بالا تا پایین من را برانداز کردند و بعد به حرف هایشان ادامه دادند ، یکی از آنها داشت به دیگری می گفت آخه تو چی داری؟ پول داری!؟خونه داری؟ یا چی!؟ نمیدانم چرا اما همینطور بی امان دوستش را تحقیر می کرد . 

حساب کردم و از فروشگاه خارج شدم.

سرکوچه فرخنده بهزادی را دیدم ، به ظاهر سالم و عادی و اوکی بود اما دائما می نالید. سلام کرد ، جواب دادم و حالش را پرسیدم و قبل از اینکه حرفی بزند ، سریع بهانه ای جور کردم و به سمت خونه رفتم .

در این ۲ ساعتی که بر من گذشت و ماجرایش را برایتان نقل کردم چند نوع آدم دیدم اول دختری که رفیقش را ناامید کرد و او را دست کم گرفت و به شکل ناخواسته ای او را تحقیر کرد 

بعد آن نوجوان ها بودند که دوستشان را تمسخر می کردند ، بدزبانی می کردند و بدنبال هدر دادن وقت بودند و بعد از آن خانم داوری بود که فقط وقتی کار دارد تماس می گیرد و بعد هم جوانی که دائما دوستش را تحقیر می کرد و او را بر اساس پول می سنجید و در آخر هم فرخنده بهزادی که همیشه نقش قربانی را بازی می کند .

اینها نمونه هایی از دوست های بد بودند که اگر از این قبیل در زندگیتان دارید باید نسبت به رابطه ای که دارید تجدید نظر کنید و به شیوه ای سالم تر رابطه خود را ادامه دهید.

قطعا دوست ناباب زیادی در زندگی وجود دارد که تشخیص خوب از بد آنها کار سختی نیست اما وظیفه شما جدا شدن و یا دور ماندن از چنین افراد است ، قبل از آنکه دیر شود.

فرم ارسال نظر


مطالب پیشنهادی از سراسر وب




  مشاور ایرانی در لندن   |   فروش تجهیزات ویپ   |   تهران وکیل   |   گردشگری ارم بلاگ  


آخرین مطالب این وبلاگ

آخرین مطالب مجله


درمان انواع بیماری ها با مصرف آب قلیایی درمان انواع بیماری ها با مصرف آب قلیایی مشاهده